ثبت خاطرات دختر قشنگم

اولین کارها

اولین خندیدنهات تو ماه دوماهگیت بود که من از خود بی خود میشدم . بینهایت زیبا میخندیدی. این عکس را من تو خواب ازت گرفتم تقریبا شکار لحظه ها بود . تو 3 ماهگیت دستات را شناختی و من و بابات را تشخیص دادی  و تو ماه 4 شروع کردی به سر و صدا و چرخیدن و حرکت کردن . تو 5 ماهگیت با خنده ما میخندیدی . تو این ماه خیلی شیرین شده بودی . اصلا بغل هیچ کس غریبی نمی کردی .کامل دمر می شدی و وقتی خسته می شدی جیغ میزدی که برت گردونیم.تو ماه 5 دیگه همه چی را می گیری و ول نمیکنی تو ماه 6 میتونستی با کمک ما یکمی بشینی و یه کمی سینه خیز بشی و اون چیزی را که میخوایی بگیری و خیلی بیشتر دوست داری روی پاهات وایستی.تو همین ماه چند تا حرف هم زدی مثلا ...
26 تير 1397

تولد های ماه به ماه

قرار گذاشتیم با بابایی که برای هر ماهت تا یک سالگیت یه کیک بگیریم و تولد بازی کنیم  و عکس بگیریم. تولد یک ماهگیت مصادف شده بود با  تحویل سال 97 و روز عید و عید دیدنی. تولد دو ماهگیت مصادف شده بود با اولین آتلیه عکاسیت. تولد سه ماهگیت تو خونه خودمون بود با حضور دایی مهدی. تولد 4 ماهگیت همزمان با بازی ایران و اسپانیا جام جهانی 2018 بود که خونه مامان شون بودیم . تولد 5 ماهگیت مصادف شد با مهمونی عمه مینا که از کانادا اومده بود . تولد 6 ماهگیت را خونه خاله سمیه گرفتیم . تولد 7 ماهگیت را خودمونی گرفتیم یعنی من و تو و بابایی . تولد 8 ماهگیت را خونه عمو هادی که دوست بابایی هست...
18 تير 1397

تولد هانا جوونی

دختر قشنگم در تاریخ 19 بهمن ماه سال 1396 به دنیا اومدی البته با کلی نذر و نیاز و دعا .ولی خدا را هزار بار شکر که خدا به من لطف کرد و این هدیه زندگی را به من و باباش داد . توی بیمارستان پیامبران و توسط دکتر عطار شاکری ساعت 8:35 بود که صدای قشنگت را شنیدم و وقتی نشونت دادنت بغض کردم و نمیدونستم چیکار باید بکنم . خیلی خیلی حس عجیب و قشنگی بود .هانا جوونی نوزاد قشنگی بودی و بینهایت دوستداشتنی.بابات خیلی ذوق زده شده بود تو را دید چون اصلا تصورش را هم نمیکرد که تو اینقدر ناناز باشی.خدا را شکر وزنت هم خیلی خوب بود سه کیلو و نیم بودی تقریبا. ولی چیزی که برام مهم بود سلامتیت بود .تا 20 روز اول با همه سختیها من تقریبا گیج بودم و هنوز اون احساس ناز ماد...
5 تير 1397
1